-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 21:47
گذر عمر بگو کجا میخوای بری بگو از اینجا کجا میخوای بری از اینجا تا دورها از اینجا تا دورها که تو رویاهات هست تو رویاهات که از اینجا تا دورها خودش یه زندگیه یه زندگی از اینجا تا دورها.
-
با من به جورجیا بیا......
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 20:53
با من به جورجیا بیــا.......... برای مریم عزیزم: با آن بچه گربه های تازه متولد شده در پائیزِ باغچه اش. که پائیزِ هیچ کجای دنیا آنقدر زیبا و کامل نیست. حتی پائیزِ آنـکـا را در بولوارها . با آن درختهای بلوط اش. و پارکِ Sihhiye و نیمکتهای چوبی اش . که چقدر با خواهرک روی آن ها نشستیم و درد دل ها کردیم. من و تو هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 10:56
برای آن دوست گرامی که به من گفت: تو به من یک گلایه بدهکاری....... دیر وقت بود که به آتوسا گفتم خداحافظ. دیر وقت تر بود که سوار اتوبوس شدم. توقعی نداشتم از اتوبوس جز آن که مرا کمی ببرد دورتر. نشستم روی یک صندلی. رادیو گفت ساعت بیست و یک و پانزده دقیقه. بعد ناغافل گفت بایزید میگوید ؛ چنان نما که هستی یا چنان باش که می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 00:56
حتی یک وبلاگ خوان درست و حسابی هم نیستم چه برسد به وبلاگ نویس. اینکه این وبلاگ چطور روبراه شد پای دوستان نازنینم در تهران. بهر صورت اگر حوصله ای بود و فرصتی مینویسم و اگر نه ؛ کرکره ها پایین و کافه تعطیل. فعلا که با همین دو سه خط خفه خون گرفتم . حروف فارسی را به زحمت پیدا میکنم و اشارات را که هیچ نپرسید خصوصا این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 22:02